loading...
جنبش رسش
a-m بازدید : 113 سه شنبه 30 آبان 1391 نظرات (0)

چشمان زمین دوباره تر خواهد شد

ماه از سر شب بدون سر خواهد شد

تاریخ دوباره به خودش می لرزد

شق القمری بزرگتر خواهد شد

***

خورشید نشسته بر درت ای کوفه

غافل شدی از دور و برت ای کوفه

امروز فرات را به رویش بستی

ای خاک دو عالم به سرت ای کوفه

a-m بازدید : 139 شنبه 08 مهر 1391 نظرات (0)

بسم الله الرّحمن الرّحیم


دوخیّاط به شهری آمدند ،و پادشاه را فریفتند که ما در فنِّ خیّاطی استادیم و بهترین لباس ها را که برازنده ی قامت بزرگان باشد،می دوزیم امّا از همه مهّم تر،هنر ما این است که می توانیم لباسی
برای پادشاه بدوزیم که فقط حلال زاده ها قادربه دیدن آن باشندو
هیچ حرام زاده ای آن را نبیند.اگر اجازه فرمایید،چنین لباسی برای شما نیز بدوزیم.پادشاه با خوش حالی موافقت کردودستوردادمقادیرهنگفتی طلا و نقره در اختیار دو خیّاط گذاشتندتا لباسی با همان
خاصیّت سحر آمیز بدوزند که تارش از طلا و پودش از نقره باشد.خیّاط ها پول و زر وسیم را گرفتندو کارگاهی عریض و طویل دایر کردندو دوک و چرخ و قیچی و سوزن را به راه انداختند و بدون آن که پارچه ونخ و طلا و نقره ای صرف کنند،دست های خود را استادانه در هوا تکان می دادند که گفتی مشغول دوختن لباس اند.روزی پادشاه نخست وزیر را به دیدن لباس نیمه کاره فرستاد؛امّاصدراعظم
هرچه نگاه کرد چیزی ندید.از ترس آن که مبادا دیگران بفهمند که اوحلال زاده نیست،با جدیّت تمام زبان به تعریف از لباس وتمجید از هنرخیّاطان گشودو به پادشاه گزارش دادکه کار تهیّه ی لباس به خوبی رو به پیشرفت است.مأموران عالی رتبه ی دیگر هم به تدریج از کارگاه خیّاطی دیدن کردند و همه پس از آن که با ندیدن لباس به حرام زادگی خود پی می بردند،این حقیقت تلخ را پنهان می کردند و در تأیید کار خیّاطان و توصیف لباس بر هم سبقت می گرفتند. بالأخره نوبت به خود پادشاه رسید و او به خیّاط خانه ی سلطنتی
رفت تا لباس زربفت(=زربافت)عجیب خود را به تن کند. البتّه چیزی ندید و پیش خود گفت معلوم می شودفقط من یکی  حلال زاده  نیستم؛پس در کمال دیر باوری و ناراحتی،ناچاروجود لباس و زیبایی وظرافت آن راتصدیق کردودرمقابل آیینه ایستادتاآن رابه تن اواندازه کنند. خیّاطان پس  می رفتند و پیش می آمدند و لباس موهوم را به تن پادشاه راست و درست می کردند و آن بی چاره لخت ایستاده بود و از ترس سخن نمی گفت و ناچار دائماً از داشتن چنان لباسی اظهار مسرّت نیز می نمود.
سرانجام،قرار شد جشنی عظیم در شهر به پا شود تا پادشاه جامه ی تازه را بپوشد و خلایق همه او را در آن لباس ببینند.
مردم به عادت معمول در دو سمت خیابان ایستادندوپادشاهِ لخت با آداب
تمام،با آرامش و وقار از برابر آن ها عبورمی کردو دو نفر از خدمه ی دربار
دنباله ی لباس را در دست داشتندتا به زمین مالیده نشود.
درباریان،رجال،امیران و وزیران با احترام و حیرت و تحسین
پشت سر پادشاه در حرکت بودند.مردم نیز با آن که هیچ کدامشان
لباس بر تن پادشاه نمی دیدند،از ترس تهمت حرام زادگی غریو شادی
سرداده بودندولباس جدید را به پادشاه تبریک می گفتند.
ناگاه کودکی از میان مردم فریاد زد:(( این که لباس به تن ندارد؛این چرا لخت است؟))
هرچه مادر بی چاره اش سعی کرد او را از تکرار این حرف منصرف کند،
*نشد که نشد*
کودک دوباره با سماجت کودکانه حرفش را تکرار کرد
کم کم چند کودک دیگر نیز با او هم صدا شده و یک صدا
می گفتند:((چراپادشاه لخت است؟))
دیری نگذشت که جمعیّت یک پارچه می گفتند:((چراپادشاه لخت است؟))
چرا...وچرا...
اینک تمدّن غرب چنین وانمود می کندکه می خواهدبرای انسان لباسی بدوزدامّادر واقع او را برهنه ساخته است و  هیچ کس جرئت نمی کندکه فریاد برآورد که لباسی درکار نیست وحاصل این همه مد و پارچه و چه و چه ؛برهنگی انسان است.
امّا آیا مردمی با صداقت کودکانه پیدا می شوند که در مقابل جهانی که برهنگی را لباس می دانند ، جرئت فریاد برآورند؟
امّا به راستی چرا آن مردم ما نباشیم؟
فرهنگ برهنگی ،برهنگی فرهنگی   ((  غلامعلی  حداد  عادل))ه

درباره ما
Profile Pic
این انجمن فعالیتش را در سطح اراک شروع کرده و در آینده ای بسیار نزدیک در سطح استان مرکزی فعالیت گسترده ای را در زمینه های پژوهشی،فرهنگی،مذهبی انجام خواهد داد البته تمام برنامه ریزی های انجام شده با کمک همه شما علاقه مندان به جامعه بشریت و عاشقان حضرت مهدی(عج) به ثمر خواهد رسید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 362
  • کل نظرات : 40
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 47
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 59
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 86
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 3,051
  • بازدید سال : 14,073
  • بازدید کلی : 240,565
  • دیکشنری آنلاین